بازگشت خاله پس از یک ماه
بازگشت خاله پس از یک ماه سلام عشقم. دردونه ی قلبم.
خاله رو ببخش. این یک ماه اصلا وقت و حوصله نداشتم. وگرنه تو همیشه توی ذهن منی.
دلوین جونم این یک ماه اتفاق زیادی نیفتاده.
فقط انتظاره و انتظار. برای دیدن روی ماه تو.
فکر میکنم کمتر از دو ماه مونده.
الهی قربونت برم انشاالله این مدتم به خوبی میگذره و شما سالم میای بغل مامان و بابات.
از تغییرات شما بگم.
ماشاالله داری بزرگ میشی عسلم. دیگه جات تو شکم مامانت عوض شده و تکونات بیشتر.
اما یه اتفاق بد افتاد که خدا رو شکر ختم به خیر شد. اما ما رو تا مرز نگرانی کشوند.
15 بهمن مامانت رفته بود سونوگرافی. اما اون سونوگراف لعنتی گفته بود که... که تو... لب شکری هستی.
بمیرم برای خاله زهرا. یعنی مامانت.
چقدر استرس داشت. اما به روش نمیآورد.
منم به زور جلوی خودمو میگرفتم که اشکم در نیاد و فقط دعا میکردم.
خلاصه فردا مامانت دوباره رفت یه جا دیگه سونوگرافی. حالا من فقط آیت الکرسی میخوندم و دعا میکردم شما طوریت نباشه.
خدا رو هزاران بار شکر. اون یکی جا به مامانت گفت بچه مشکلی نداره و احتمالا اون دستگاهه خراب بوده و اشتباه دیده.
خلاصه که... به خیر گذشت.
عزیز دلم من بی صبرانه منتظر دیدنتم و مدام برات دعا میکنم که دختر خوب و سالمی باشی.
برات یه سیسمونی خوشگل گرفتیم نفس.
عاشقتم فندق.
در پناه خدا باشی خانم کوچولو جونم.
