نازنین 👸دلوین👸نازنین 👸دلوین👸، تا این لحظه: 3 سال و 15 روز سن داره
وبلاگ دلوینیوبلاگ دلوینی، تا این لحظه: 3 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مامان دلوینمامان دلوین، تا این لحظه: 36 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
بابای دلوینبابای دلوین، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
خاله زهراخاله زهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

𝐝𝐞𝐥❤𝒗𝐢𝐧 رباینده دل‌ها

💚دل نیست آن دل که دلوین ندارد، بی روی دلوین دل آرام ندارد🧡

دیگه کم مونده به اومدنت فندق جان

سلام جیگرم، سلام عسلم.  قوبونت برم دلوین.  انشاالله تا 6 روز دیگه میای بغلمون. به امید خدا.  اینقدررر خوشحالم خاله. آخه خاله زهرا 5 تیر به دنیا اومده، شما هم ایشالا 5 اردیبهشت میخوای به دنیا بیای. یعنی هردومون پنجم به دنیا اومدیم. آهان راستی وبلاگتم 5 مهر ساختم. چه پنج در پنجی شد.  اما از خطری بگم که از بیخ گوشمون رد شد.  روز چهارشنبه 25 فروردین مامانت اومده روی صندلی بشینه که صندلی از زیرش در رفته و افتاده زمین. گویا میز جلوش هم لق بوده و نزدیک بوده بیفته روش.  الهی بمیرم برای مامانت که چه استرسی کشید.  ولی خدا بهمون رحم کرد و تو طوریت نشد فدات بشم. خدا رو صد هزار مرتبه شک...
30 فروردين 1400

آخرین روزهای قبل از تولد دلوین طلا

سلام عزیز دلم.  قربونت برم الهی.  دیگه تقریبا کامل رشد کردی و مامانت داره آخرین روزهای بارداریش رو سپری میکنه.  دختری، عسلی، تا حالا چند بار از نزدیک حست کردم. یعنی دستمو گذاشتم رو شکم مامانت و تکون خوردناتو فهمیدم. ماشاالله به عشقم.  دکتر به مامانت گفته 11 اردیبهشت به دنیا میای. البته قراره هفته بعد تاریخ دقیق به دنیا اومدنت معلوم بشه.  اما ما فکر نمیکنیم تا یازدهم بمونی تو دل مامانت.  احتمالا همون اوایل اردیبهشت میای دیگه.  ما میگیم کاش دوم اردیبهشت بیای که تولدت با سالگرد ازدواج مامان و بابات توی یه روز باشه. اینجوری خیلی قشنگ میشه.  اما باز هر چی خدا بخواد.  ...
24 فروردين 1400

سال نو اومده، دلبرکم

سلام عشقدونه.  سلام نفس طلا.  سلام خانوم گلی.  قربونت برم دیگه روزشماری ما برای اومدنت شروع شده.  عزیزترینم سال نو شد و تو تا کمتر از یک ماه دیگه میایی پیشمون.  انشاالله سلامت باشی کوشول موشولو.  دکتر گفته از یکم تا دهم اردیبهشت احتمال داره به دنیا بیای.  بله. دلوین جونم تو قراره یه اردیبهشتی خوش اخلاق بشی. آخه میگن اردیبهشت بهترین ماه ساله. یه جورایی میگن اردیبهشت نه، اردیبعشق. میگن اردیبهشتیا خیلی خوبن.  البته تو متولد هر ماهی که بودی عشق کوجولوی من بودیاااا و هستیاااا. خخخ.  عاچقتم، بوج بوج. یعنی عاشقتم، بوس بوس.  ...
9 فروردين 1400

آخرین پست خاله در سال 1399 برای دلوینی

سلام دلوین خوشگلم.  خاله فدا بشه.  عزیزکم امشب شب عیده و فردا ظهر سال تحویل میشه و عید نوروز میاد. یعنی امروز آخرین روز امسال بود.  حالا انشاالله وقتی به دنیا اومدی و بزرگ شدی، خودت با عید نوروز و رسم و رسوم های ما ایرانیا آشنا میشی.  عشق دلم دیگه کم کم موقع اومدنته. کمتر از یک ماه مونده که ما بتونیم روی ماه تو رو ببینیم.  خانمی، ناز نازم، انشاالله سالم بیای بغلمون.  خیلی دوستت دارم جیگر کوچولو.  هر آن به خدای بزرگ میسپارمت و برای سلامتیت دعا میکنم.  خاله به قربونت. 
29 اسفند 1399

بازگشت خاله پس از یک ماه

سلام عشقم. دردونه ی قلبم. خاله رو ببخش. این یک ماه اصلا وقت و حوصله نداشتم. وگرنه تو همیشه توی ذهن منی.  دلوین جونم این یک ماه اتفاق زیادی نیفتاده.  فقط انتظاره و انتظار. برای دیدن روی ماه تو.  فکر میکنم کمتر از دو ماه مونده.  الهی قربونت برم انشاالله این مدتم به خوبی میگذره و شما سالم میای بغل مامان و بابات.  از تغییرات شما بگم.  ماشاالله داری بزرگ میشی عسلم. دیگه جات تو شکم مامانت عوض شده و تکونات بیشتر.  اما یه اتفاق بد افتاد که خدا رو شکر ختم به خیر شد. اما ما رو تا مرز نگرانی کشوند.  15 بهمن مامانت رفته بود سونوگرافی. اما اون سونوگراف لعنتی گفته بود که... که تو...
8 اسفند 1399

وجودت سرشار از عشق است، دلبرم

سلام سلام دلی خانوم، فندق خانوم، جیگر خانوم خاله فدای تو بشه؟ نه، آخه فدای تو بشه؟ دیروز برای اولین بار حست کردم. آخخخخ که من مردم برات. عجب حلوای قندی تو. فدای قلب کوچولوت نفس طلا. آخه من این سه ماه رو چه جوری تحمل کنم تا تو بیای؟ نه، تو بگو. خدایا حافظ عشق کوچولوم، دلوین خانومی باش. ...
1 بهمن 1399

اولین تکون خوردن جیگر خانوم

سلام عسل، باقلوا، شکلات، قند و نبات خالههه. جیگرم شما بالاخره به جنب و جوش افتادی و شیطونی کردن رو شروع کردی. خدا رو شکر. چون نگران بودم که مثل خاله زهرا باشی. آخه من توی دوران جنینیم بودن خیلی تنبل بودم. ولی شما زرنگی، خوشگل خانومممم. قربونت برم که دیگه با تکونات نمیذاری مامانیت درست بخوابه، فندق جونممم. و اما ماجرای تکون خوردن تو عروسک: مامانت برای من تعریف کرد که روز 13 دی 1399، صبح ساعت 7 بود که از تکون تو تو شکمش بیدار شده. میگفت مثل یه ماهی از این طرف رفتی اون طرف شکمش. ای جووونننممم! الانم صبح ها و شب ها بیشتر تکون میخوری تا بقیه موقع ها. ...
13 دی 1399

یادداشت خاله برای دلبر خانومی: دی ماه 99

سلام عشق جان. خوبی خانم خوشگله ی خانواده ی ما؟ دلوین، عزیز دلم امروز دقیقا 5 ماه شد که تو دل مامانتی. انشاالله 4 ماه دیگه میای پیشمون. وبلاگت هم 3 ماه و 3 روزشه خخخ. خیلی دوستت دارم خانم طلا. مامانت اینا یه سیسمونی قشنگی برات خریدن که نگو. دستشون درد نکنه. انشاالله وقتی خودت بیای میبینی و حظ میکنی. البته بیشترش سلیقه خاله لیلاست که ماشاالله از همه ما خوش سلیقه تره. اردیبهشتی خوشگل من بی صبرانه منتظرتیم. البته هنوزم خانم خانما تکون نمیخوری. انگار خیلی تنبلی. قربونت برم. مثل خودمی. حلال زاده به خاله ات رفتی خخخ. آخه منم زیاد تو...
8 دی 1399

اندکی شرح حال در مورد عشق جان

سلام فرشته کوچولو. خوبی گل دختری؟ از آخرای آبان تا حالا برات ننوشتم. خاله رو ببخش که درس داره. خیلی هم درساش زیاده. طوری که تا همین الان وقت خالی پیدا نکردم. خب خاله جون، میخوام اتفاقات شیرین مربوط به تو رو ثبت کنم. مامانت از دوم آذر وجود تو رو تو دلش حس کرد. البته شما نی نی تنبلی تشریف داری و هنوز تکون نمیخوری. اما مامانت میگه دیگه کم کم وقت تکون خوردنته. چون داره به هفته 20 بارداریش نزدیک میشه و شما ماشاالله اندازه ات زیاد شده. مامان زهرات دیروز رفته سونوگرافی و دکتر صورتت و دست و پای کوچولوت رو نشونش داده. قربونت برم عشقم. مامانت میگفت دستاتو مشت کرده بو...
21 آذر 1399