نوروز 1403: در آستانه 3 سالگی پرنسس نازم
دلوین قشنگم! مدت هاست که برات ننوشتم. باورم نمیشه نزدیک دو ساله. منو میبخشی خاله جونم؟ این یک سال و نیم سرم خیلی شلوغ بود. اتفاقای خوب و بد زیادی هم برامون افتاد. یکیش اینه که خاله زهرا لیسانسش رو گرفت و وارد مقطع فوق لیسانس شد. یکی دیگه اش فوت دردناک خاله نسیم از تومور مغزی بود که هممون رو داغون کرد. اما اتفاق خوب دیگه ی امسال تولد دختر خاله قشنگمون روشنا بود که بی اندازه من و تو به خاطرش خوشحالیم دلوینم. تو کلی دوستش داری و میری طرفش و نوزاد به اون کوچیکی برات جالبه. قربون دل کوچیکت برم. دختر ماهم! فرشته مهربونم! ماشالله خیلی بزرگ و خانوم شدی. دورت بگردم که ح...