نازنین 👸دلوین👸نازنین 👸دلوین👸، تا این لحظه: 3 سال و 26 روز سن داره
وبلاگ دلوینیوبلاگ دلوینی، تا این لحظه: 3 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مامان دلوینمامان دلوین، تا این لحظه: 36 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
بابای دلوینبابای دلوین، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
خاله زهراخاله زهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

𝐝𝐞𝐥❤𝒗𝐢𝐧 رباینده دل‌ها

💚دل نیست آن دل که دلوین ندارد، بی روی دلوین دل آرام ندارد🧡

آخرین پست خاله در سال 1399 برای دلوینی

سلام دلوین خوشگلم.  خاله فدا بشه.  عزیزکم امشب شب عیده و فردا ظهر سال تحویل میشه و عید نوروز میاد. یعنی امروز آخرین روز امسال بود.  حالا انشاالله وقتی به دنیا اومدی و بزرگ شدی، خودت با عید نوروز و رسم و رسوم های ما ایرانیا آشنا میشی.  عشق دلم دیگه کم کم موقع اومدنته. کمتر از یک ماه مونده که ما بتونیم روی ماه تو رو ببینیم.  خانمی، ناز نازم، انشاالله سالم بیای بغلمون.  خیلی دوستت دارم جیگر کوچولو.  هر آن به خدای بزرگ میسپارمت و برای سلامتیت دعا میکنم.  خاله به قربونت. 
29 اسفند 1399

بازگشت خاله پس از یک ماه

سلام عشقم. دردونه ی قلبم. خاله رو ببخش. این یک ماه اصلا وقت و حوصله نداشتم. وگرنه تو همیشه توی ذهن منی.  دلوین جونم این یک ماه اتفاق زیادی نیفتاده.  فقط انتظاره و انتظار. برای دیدن روی ماه تو.  فکر میکنم کمتر از دو ماه مونده.  الهی قربونت برم انشاالله این مدتم به خوبی میگذره و شما سالم میای بغل مامان و بابات.  از تغییرات شما بگم.  ماشاالله داری بزرگ میشی عسلم. دیگه جات تو شکم مامانت عوض شده و تکونات بیشتر.  اما یه اتفاق بد افتاد که خدا رو شکر ختم به خیر شد. اما ما رو تا مرز نگرانی کشوند.  15 بهمن مامانت رفته بود سونوگرافی. اما اون سونوگراف لعنتی گفته بود که... که تو...
8 اسفند 1399

وجودت سرشار از عشق است، دلبرم

سلام سلام دلی خانوم، فندق خانوم، جیگر خانوم خاله فدای تو بشه؟ نه، آخه فدای تو بشه؟ دیروز برای اولین بار حست کردم. آخخخخ که من مردم برات. عجب حلوای قندی تو. فدای قلب کوچولوت نفس طلا. آخه من این سه ماه رو چه جوری تحمل کنم تا تو بیای؟ نه، تو بگو. خدایا حافظ عشق کوچولوم، دلوین خانومی باش. ...
1 بهمن 1399

اولین تکون خوردن جیگر خانوم

سلام عسل، باقلوا، شکلات، قند و نبات خالههه. جیگرم شما بالاخره به جنب و جوش افتادی و شیطونی کردن رو شروع کردی. خدا رو شکر. چون نگران بودم که مثل خاله زهرا باشی. آخه من توی دوران جنینیم بودن خیلی تنبل بودم. ولی شما زرنگی، خوشگل خانومممم. قربونت برم که دیگه با تکونات نمیذاری مامانیت درست بخوابه، فندق جونممم. و اما ماجرای تکون خوردن تو عروسک: مامانت برای من تعریف کرد که روز 13 دی 1399، صبح ساعت 7 بود که از تکون تو تو شکمش بیدار شده. میگفت مثل یه ماهی از این طرف رفتی اون طرف شکمش. ای جووونننممم! الانم صبح ها و شب ها بیشتر تکون میخوری تا بقیه موقع ها. ...
13 دی 1399

یادداشت خاله برای دلبر خانومی: دی ماه 99

سلام عشق جان. خوبی خانم خوشگله ی خانواده ی ما؟ دلوین، عزیز دلم امروز دقیقا 5 ماه شد که تو دل مامانتی. انشاالله 4 ماه دیگه میای پیشمون. وبلاگت هم 3 ماه و 3 روزشه خخخ. خیلی دوستت دارم خانم طلا. مامانت اینا یه سیسمونی قشنگی برات خریدن که نگو. دستشون درد نکنه. انشاالله وقتی خودت بیای میبینی و حظ میکنی. البته بیشترش سلیقه خاله لیلاست که ماشاالله از همه ما خوش سلیقه تره. اردیبهشتی خوشگل من بی صبرانه منتظرتیم. البته هنوزم خانم خانما تکون نمیخوری. انگار خیلی تنبلی. قربونت برم. مثل خودمی. حلال زاده به خاله ات رفتی خخخ. آخه منم زیاد تو...
8 دی 1399

اندکی شرح حال در مورد عشق جان

سلام فرشته کوچولو. خوبی گل دختری؟ از آخرای آبان تا حالا برات ننوشتم. خاله رو ببخش که درس داره. خیلی هم درساش زیاده. طوری که تا همین الان وقت خالی پیدا نکردم. خب خاله جون، میخوام اتفاقات شیرین مربوط به تو رو ثبت کنم. مامانت از دوم آذر وجود تو رو تو دلش حس کرد. البته شما نی نی تنبلی تشریف داری و هنوز تکون نمیخوری. اما مامانت میگه دیگه کم کم وقت تکون خوردنته. چون داره به هفته 20 بارداریش نزدیک میشه و شما ماشاالله اندازه ات زیاد شده. مامان زهرات دیروز رفته سونوگرافی و دکتر صورتت و دست و پای کوچولوت رو نشونش داده. قربونت برم عشقم. مامانت میگفت دستاتو مشت کرده بو...
21 آذر 1399

تصویب اسم عسلم

سلام جیگر طلای من. خاله فدای تو بشه گل دختری. خوبی خانوم کوچولو جونم؟ عزیز خوشگلم مامانت اینا اسم شما رو انتخاب کردن. دلوین. دلوین یه اسم کوردی هست و به معنی عشق، دلربا. البته من اسم های دیگه ای بهشون پیشنهاد دادم. ولی ظاهرا فکر میکنن دلوین بهتره. خب بالاخره هر کی یه سلیقه ای داره خاله جون. بگذریم. این ماه خیلی اتفاقات افتاد. از جمله شروع شدن کلاسای خاله زهرا. از یکشنبه هفته پیش کلاسام شروع شدن خاله. دیروز دوباره مامانتو دیدم و دست گذاشتم رو شکمش و کلییی قربون صدقه ات رفتم. ...
30 آبان 1399