غذا خور شدن دلوین خانومی
سلااام نفسم.
خاله زهرا رو ببخش که نمیتونه تند تند بیاد و برات بنویسه.
اصلا وقت ندارم خاله.
این ترم 9 تا درس برداشتم که شدن 20 واحد. دارم زیر بار درسام له میشم خاله. مثل اینه که با یه دست چند تا هندونه برداشته باشی. گاهی حتی فکر میکنم نمیتونم از پسشون بر بیام اینقدر که زیادن.
بگذریم عزیز دلم که اومدم در باره تو عشق زندگیم حرف بزنم.
از امروز تو هم به جمع ما غذا خورا اضافه شدی.
مامانت امروز 16 مهرماه با لعاب برنج برات شروع کرد.
از 22 مهرماه هم بهت حریره بادوم میده.
خدا رو شکر خیلی دوست داری و با اشتیاق میخوری و قاشق رو محکم تو دستت نگه میداری و میکش میزنی.
فدای اون خوردنت بشم.
مامانت میترسه زیاد از حد بهت بده. ولی وقتی غذات تموم میشه باز میخوای و گریه میکنی.
ایشالله همیشه تنت سلامت باشه و خدا بهت دندون بخور بده. این جمله خاله معصومه اته یعنی مامان من.
همین دیگه.
عاشقتم.
راستی امروز اولین روز کودک تو بود. مبارکت باشه فندقم.
جیگرمیییی.