نازنین 👸دلوین👸نازنین 👸دلوین👸، تا این لحظه: 3 سال و 26 روز سن داره
وبلاگ دلوینیوبلاگ دلوینی، تا این لحظه: 3 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مامان دلوینمامان دلوین، تا این لحظه: 36 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
بابای دلوینبابای دلوین، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
خاله زهراخاله زهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

𝐝𝐞𝐥❤𝒗𝐢𝐧 رباینده دل‌ها

💚دل نیست آن دل که دلوین ندارد، بی روی دلوین دل آرام ندارد🧡

اولین باری که عشق کوچولومو بغل کردم

سلام عزیز ترینم.  سلام دردونه قلبم.  خاله زهرای تنبلت رو ببخش که کم برات مینویسه.  این پست رو دو روز پیش باید مینوشتم برات.  عزیز دلم آخه چی بگم از تو؟ از بس مثل قند شیرینی.  دقیقا روز اول تیر ماه، بهترین ماه خدا بود که ترسم رو گذاشتم کنار و برای اولین بار با کلی احتیاط بغلت کردم.  آی جان. دورت بگردم من.  اینقدر نازی. اینقدر نازی که ماشالله.  تا بغلت کردم و سرتو گذاشتی تو بغلم، آروم شدی. منم یواش باهات حرف میزدم و تو گوش میدادی. اگه بگم اون لحظه بهترین حس دنیا رو داشتم دروغ نگفتم خاله.  خانومی، خوشگل کوچولو، چشم بد ازت دور که جان و جهان مایی.  ...
1 تير 1400

50 روزگی خوشگل خانوما

سلام جان دل. خوبی دلبرکم؟  فدات بشه خالههه که امروز 50 روزت شد.  خیلی دوستت دارما.  شیرین عسل. دسته گل. جیگر طلا.  عاشق اون صدای نازک و ملوستم.  فردا هم میخوای برای اولین بار بری مسافرت، اونم کجا؟ شمال. یکی از زیبا ترین جا های کشورمون.  قربون خوشگلیات دلوین.  50 روزگیت مبارک.
24 خرداد 1400

اولین روز دختر نفس طلای ما

سلام عشقدونه.  سلام فندق کوچولوی نانازم.  دلوین عسلی تو در آستانه 50 روزگی هستی و امسال اولین روز دختر زندگیته. اولین روز دختری که کنار مایی. خدا رو هزاران بار شکر قربونت برم.  عشق جانم خیلی کوچول موچولویی و هنوزم نتونستم بغلت کنم. ولی تا دلت بخواد دست و پای کوچولوتو لمس کردم و بوسیدم و قربون صدقه ات رفتم. عشقمی خب.  همه میگن مثل بچگی مامانت ناز نازی هستی. خیلیییی گریه میکنی. واقعا نمیدونم این کولیک بدجنس کی دست از سر جیگرم بر میداره؟  وابستگی شدیدی به خاله لیلا داری و فقط توی بغل اون آروم میشی.  شنیدم داری سعی میکنی گردن بگیری.  وقتی باهات حرف میزنیم قشنگ چشماتو باز میکنی و ن...
22 خرداد 1400

40 روزگی جیگر جون

میگن دختر شیطون بلاست خوشگلیش کار خداست همیشه تو قصه هاست میگن اون ناز و کرشمه اش اون نگاه و عشوه اش جوری دل میبره و فدای چشماش دختر که یک دونه باشه تک و دوردونه باشه یه جورایی ناز داره چشماش نازدار خانومم سلام.  عشق دلم. جان جانانم. دلبر جانم. جیگر طلا. عسل طلا. ناناز طلا. دلوین طلا. بالاخره 40 روزه شدی. مبارکت باشههههه قندونک من. قدیمیا میگن دختر کوچولو ها از 40 روزگی همچین خودشون رو تو دل همه جا میکنن که میشن نفس. آره. توام الان شدی نفس ما خاله هات.  من که بدون تو نمیتونم دوام بیارم خوشگلم. اما از کارات بگم که ماشالله شیرینک شدی. منم خودمو واست هلاک میکنم اینقدر قربون صدقه ات ...
14 خرداد 1400

یک ماهگی دلبرکم

جان دلم، مهربانم، عشق کوچولوی من، ناز ترین دختر دنیا! میدونی عشق یعنی چیی؟ عشق یعنی تو. تو که با وجود معصوم و پر از عشق خداییت به هممون شادی بخشیدی. و امروز تو یک ماهه شدی دلوین، عزیز دلم! یک ماهه که داریمت و از وجود نازنینت عطر خوش زندگی رو استشمام میکنیم.  نگم برات گل دختری.  چقدر تو عشقی خدا میدونه!  وقتی باهات حرف میزنیم چشماتو باز میکنی و لبخند میزنی.  ماشاءالله معلومه خیلی باهوش و شیطون بلایی عزیزم.  چون خودتم با اصوات خاص سعی میکنی جواب ما رو بدی. آخه من غش، من ضعف. اما بمیرم برات که هنوزم دل درد و کولیک داری و شبا تا صبح گریه میکنی.  بنده خدا مامانت خیل...
5 خرداد 1400

10 روزگی عشق دلم

سلام دلوین جونیم.  خوبی خاله؟  قربون اون صدای نازت بشه خاله که وقتی گریه میکنی منم بغض میکنم. آخه خیلی مظلومانه گریه میکنی.  از داشتنت بی نهایت خوشحالیم. چشم بد ازت دور باشه ایشالا.  زردیت خوب شده عشقم. خدا رو شکر.  تو خواب میخندی. فدای اون خنده های یواشکیت.  اما شبا خیلی گریه میکنی عزیزم. فکر کنم دل درد داری. خاله بمیره برات.  مامانت اینا میگفتن پریشب از ساعت 12 تا 7 صبح گریه کردی. فدای اشکات.  برای همین بهت قطره دل درد میدن.  هنوز نتونستم بغلت کنم گل دختری. اینقدر دلم میخواد. ولی میترسم خاله جون. آخه تو هنوز خیلی کوچولویی و سرت نرمه.  ولی هر بار دست و پاتو...
15 ارديبهشت 1400

اولین دیدار من و جیگرم

سلام عسل. نفس. عشق خالههه.  الهی که من دورت بگردم.  خاله فدا بشه برات که تو اینقدر جیگری عزیزم. چشم بد ازت دور باشه انشاالله.  امروز تونستم خوب ببینمت فندق.  البته روز بعد از تولدتم اومدم ولی چون خواب بودی نتونستم درست حست کنم.  وااای وااای وااای! آخه من چجوری بگم از این همه عشق؟  امروز دست و پای کوچولوتو لمس کردم. یعنی دلم زیر و رو شدا از بس ناز بودی. جون دلم ماشاالله بهت.  باهات حرف میزدم و تو همچین با دقت گوش میکردی . انگار از صدام خوشت اومده بود.  وای ننههه. صداتم اینقدر نازک و قشنگ بود. وقتی گشنت بود اینقدر مظلومانه گریه میکردی که بغض کردم.  آخه جانیمسان قیز.&n...
10 ارديبهشت 1400

تو آمدی، عزیز ترینم!

سلااام عشقم. جیگرم. نفسم. عسلم. عمرم. دلبرم. دلوین جونم.  الهی خاله فدا بشه. الهی دورت بگردم. قربون تو برم فندق جونم.  نمیدونم چه جوری این خبر مسرت بخش رو بنویسم. دستام دارن از خوشی میلرزن.  عزیز دلم، خوشگلم، خانمی، بالاخره اومدی. بالاخره خاله شدم.  سالم و خوبی. خدایااااا به عظمتت شکر.  قربونت برم خدا جونم، که آرزوم رو بر آورده کردی و نعمتی به اسم دختر رو به خونوادمون ارزانی داشتی.  دیشب از شوق و ذوقم نخوابیدم.  الانم سر کلاس نشسته بودم که خاله رویا خبر به دنیا اومدنت رو بهمون داد.  دورت بگردم.  تو ساعت 9:00 صبح با وزن 3 کیلو گرم به دنیا اومدی.  ماشاالله لاحول...
5 ارديبهشت 1400

دیگه کم مونده به اومدنت فندق جان

سلام جیگرم، سلام عسلم.  قوبونت برم دلوین.  انشاالله تا 6 روز دیگه میای بغلمون. به امید خدا.  اینقدررر خوشحالم خاله. آخه خاله زهرا 5 تیر به دنیا اومده، شما هم ایشالا 5 اردیبهشت میخوای به دنیا بیای. یعنی هردومون پنجم به دنیا اومدیم. آهان راستی وبلاگتم 5 مهر ساختم. چه پنج در پنجی شد.  اما از خطری بگم که از بیخ گوشمون رد شد.  روز چهارشنبه 25 فروردین مامانت اومده روی صندلی بشینه که صندلی از زیرش در رفته و افتاده زمین. گویا میز جلوش هم لق بوده و نزدیک بوده بیفته روش.  الهی بمیرم برای مامانت که چه استرسی کشید.  ولی خدا بهمون رحم کرد و تو طوریت نشد فدات بشم. خدا رو صد هزار مرتبه شک...
30 فروردين 1400