نازنین 👸دلوین👸نازنین 👸دلوین👸، تا این لحظه: 3 سال و 26 روز سن داره
وبلاگ دلوینیوبلاگ دلوینی، تا این لحظه: 3 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مامان دلوینمامان دلوین، تا این لحظه: 36 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
بابای دلوینبابای دلوین، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
خاله زهراخاله زهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

𝐝𝐞𝐥❤𝒗𝐢𝐧 رباینده دل‌ها

💚دل نیست آن دل که دلوین ندارد، بی روی دلوین دل آرام ندارد🧡

6 ماهگی دلبر ناب دلم

سلام قند عسلم. به سلامتی 6 ماهه شدی. از کارای بامزه ات بگم که دلبری شدی واسه خودت. امروز یعنی 11 آبان بدون کمک نشستی. پاهاتو میگیری تو دستت و میبریشون سمت دهنت. مامانت میگه دالی و تو میخندی و هوم هوم میکنی. جیغ زدنم یه کوچولو یاد گرفتی. پتوتو خیلی دوست داری و صورتتو میمالی بهش. الهی بگردم امروز صبح انگار خواب بد دیده بودی که وقتی بیدار شدی گریه میکردی. پسر خاله آریا رو خیلی دوست داری و فقط برای اون میخندی. وقتی میدوه طرفت کلی ذوق میکنی. اون روزم باد بادکنک رو داشت خالی میکرد که تو کلی سرش خندیدی دلوین خانومی. فیلمشم دارم. ...
5 آبان 1400

پیشرفت های دِلی خانومم در 5 ماهگی

سلام عشقم.  این ماه کلی پیشرفت داشتی. امیدوارم هیچ کدومشون یادم نره و بتونم همشونو برات بنویسم.  خب از صبح ها شروع میکنیم.  صبح ها وقتی بیدار میشی سرحال تر از بقیه مواقعی. راحت تو تختخوابت دراز میکشی و قییییق قیییق میکنی و شادی قربونت برم.  دیگه خودت دمرو میخوابی و ساعد دستاتو میذاری رو زمین و گردنتو بلند میکنی. حتی سعی میکنی خودتو به همون حالت یکم بکشی جلو.  مامانت صبح ها برات شعر ای زندگی سلام رو میخونه و تو کلی خوشت میاد.  بعد میبرتت جلوی آینه و تو کلی از دیدن خودت کیف میکنی. همه میگن دختر است دیگر. آینه دوست داره.  همینجور وقتی فیلماتو جلوی تو نگاه میکنیم از شنیدن صدای خودت و دیدن خ...
23 مهر 1400

غذا خور شدن دلوین خانومی

سلااام نفسم.  خاله زهرا رو ببخش که نمیتونه تند تند بیاد و برات بنویسه.  اصلا وقت ندارم خاله.  این ترم 9 تا درس برداشتم که شدن 20 واحد. دارم زیر بار درسام له میشم خاله. مثل اینه که با یه دست چند تا هندونه برداشته باشی. گاهی حتی فکر میکنم نمیتونم از پسشون بر بیام اینقدر که زیادن.  بگذریم عزیز دلم که اومدم در باره تو عشق زندگیم حرف بزنم.  از امروز تو هم به جمع ما غذا خورا اضافه شدی.  مامانت امروز 16 مهرماه با لعاب برنج برات شروع کرد.  از 22 مهرماه هم بهت حریره بادوم میده.  خدا رو شکر خیلی دوست داری و با اشتیاق میخوری و قاشق رو محکم تو دستت نگه میداری و میکش میزنی.  ...
16 مهر 1400

5 ماهگی جیگرم و یک سالگی وبلاگش

1... 2... 3... 4... 5.  بلههه.  امروز 5 ماهه شدی خوشگل من.  یک سال هم شد که برات وبلاگ زدم.  به سلامتی و مبارکی.  قربونت برم که من.  این ماه مامانت برات یه واکسن زد که مال آنفلوانزا و برونشیت و... دیگه نمیدونم چیه، ولی میگن واکسن زمستونه که مریضی های زمستون رو نگیری. آخه مهنا کوچولو دختر دایی هم این واکسن رو زده و مامانش میگفت خیلی خوبه. برای همین مامان تو هم بردت و برات زدن.  البته دکتر بهش گفته بوده که مثل واکسن های دیگه نیازی به کمپرس گرم و سرد نداره. ولی دو روز اول پات باد کرده بود و حسااابی بی قراری کردی نفسم.  نمیدونم چرا جدیدا خیلی گریه میکنی و بهانه گیر شدی دلو...
5 مهر 1400

150 روزگی دلوینم

سلام عشقم.  امروز تولد خاله رویاست و 150 روزگی شما. به سلامتییی.  میبینی زمان مثل برق و باد میگذره.  حالا از پیشرفتات بگم. ماشالله این مدت اونقدر پیشرفت داشتی که بعضیاشون یادم نیست. آخه هر چی به مامان خانومت میگم پیشرفت های دلوین رو برام بگو نمیگه. خودم تا اونجایی که یادمه برات مینویسم خاله.  وقتی آهنگ میذارن تو هم شروع میکنی آآآ آآآ کردن و آواز خوندن. فدات بشم.  همچنان از سر و صدا بیزاری. تولد خاله رویا که بودیم از صدای آهنگ و ارکستر عصبی شده بودی و همش گریه میکردی.  انگار همه حرفا رو میفهمی. اگه بهت بگن دختر بد چرا گریه میکنی بهت بر میخوره و بدتر میکنی.  دیگه قشنگ میخندی قربون خنده ها...
31 شهريور 1400

اولین خنده ی گل

سلام خامه عسلی ما.  فدات بشم دخمل طلا.  به گفته مامانت یه چند روزی هست که خندیدن رو شروع کردی.  ولی ما امروز برای اولین بار خنده ات رو دیدیم.  وووی نمیدونی دلوین که چقده ناز بودی.  مامانت میگفت گوگولی گوگولی گوگولی و تو میخندیدی.  خیییلی بامزه بود.  فدای خندت.  و اما از پیشرفت های جدیدت بگم.  وقتی میذارنت رو تشک قشنگ غلت میزنی و میچرخی. یعنی ظرف چند ثانیه از این پهلو به اون پهلو میشی.  نمیدونم اینو گفتم یا نه. عااااشق تلویزیون دیدنی. ولی به خاطر اینکه چشمت ضعیف میشه مامانت اینا اصلا تلویزیون رو روشن نمیکنن.  یه بار که بابات داشته فوتبال میدیده یه سری بالش...
15 شهريور 1400

4 ماهگی عشق جونم

عزیز دلم سلام. جیگرم سلام.  فندقم سلام.  امروز 4 ماهه شدی.  ماشالله به جونت که دلبری میکنیااا.  عاشق تلویزیون دیدنی. ولی دکترا گفتن نباید ببینی چون چشمت ضعیف میشه. ولی وقتی بالشت میذاریم جلوی صورتت که نتونی تلویزیون رو ببینی غر میزنی و بازم تلاش میکنی که بتونی ببینیش.  مامانت اینا داستان دارن با خوابیدنت. نمیخوابی که. وقتی چراغا رو خاموش میکنن تازه شروع میکنی به شیطنت و حرف زدن به زبون خودت.  فدای اون شیر خوردن بامزت.  جیگرمممممم.  آخ که من عاشقتم.  این ماهم واکسن داشتی.  یکی به پای چپ و یکی به پای راست.  میگن اینقدر گریه کردی فدات بشم.&nb...
5 شهريور 1400

پیشرفت های جدید دلبرکم

سلام عزیز دلم.  شما حالا در آستانه 4 ماهگی هستی.  حسابی قند شدی و دلبری میکنی واسمون فرشته کوچولو جونم.  فکر میکنم از 25 مرداد زبونتو بیرون میاری.  یعنی وقتی زبونمون رو میاریم بیرون و بهت میگیم زبونتو در بیار تو هم همین کارو میکنی.  قرررربونت برم.  سه روزه که واسه خودت آواز میخونی و هی میگی آآآآآآ آآآآآآ.  امروز صبح مامانت عوضت میکنه و میاره میخوابونتت رو تشکت و میره دستاشو بشوره که یه شیطنت جدید از تو گوگولی خانوم سر میزنه.  یعنی وقتی مامانت برمیگرده میبینه از تشکت اومدی رو فرش. مامانتم کلی تعجب میکنه که تو چه جوری خودتو کشوندی تا اونجا.  حالا کامل بر میگردی و وقتی...
2 شهريور 1400

آقوم گفتن دلوینی

سلام نفسسس.  عشق دلممم از دیروز آقوم گفتن رو شروع کردی. خیییلی بامزه میگی.  جالبیش اینه که فقط جواب منو میدی. جووووون دلم.  عاشق اون صدای نازکتم که سعی میکنی مثل ما حرف بزنی.  یکمم تک خنده میکنی. اما هنوز خیلی معلوم نیست.  دیروز اولین جیغتم زدی.  قررربونت برم.  چشم بد ازت دور جیگرم. 
26 مرداد 1400