نازنین 👸دلوین👸نازنین 👸دلوین👸، تا این لحظه: 3 سال و 15 روز سن داره
وبلاگ دلوینیوبلاگ دلوینی، تا این لحظه: 3 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مامان دلوینمامان دلوین، تا این لحظه: 36 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
بابای دلوینبابای دلوین، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
خاله زهراخاله زهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

𝐝𝐞𝐥❤𝒗𝐢𝐧 رباینده دل‌ها

💚دل نیست آن دل که دلوین ندارد، بی روی دلوین دل آرام ندارد🧡

300 روزگی ناز دخترمون

سلام دلوین عزیزم. امروز 300 روزه شدی. مبارکا باشه. خاله زهرای تنبلت رو ببخش که اینقدر دیر به دیر برات مینویسه. خیلی سرم شلوغه خاله. درسسس دارم. اما همیشه به یادت هستم. وقتی میبینمت کلی قربون صدقه ات میرم. فیلماتو که میبینم گوشیمو محکم میچسبونم به صورتم و میبوسمش. حالا اومدم که از شیرین کاریای نازت بگم. از اوایل بهمن میگی ماما ماما، بابا بابا. با استعداد من. پنج بهمن همزمان با نه ماهگییت مامانت بهت خرمالو داد که خیلی خوشت اومد و کلی بامزه خوردی. نوش جونت. نانا جونی زبونتو میزنی به سقف دهنت و تق تق صدا در میاری. دست زدنات تند تند و محکم شده اونق...
30 بهمن 1400

9 ماهگی نانا جونم

نه ماه در شکم مادرت بودی و حالا  نه ماهه که در کنارمونی. خدایا شکرت. نه ماهگیت مبارک عزیز دلم. الان که کنارمونی، تو آغوشمونی، دلبری میکنی برامون، تازه به حکمت خدا برای آفریدن موجودی به این زیبایی و لطیفی پی میبرم. عاشقتم دلوینم.
5 بهمن 1400

8 ماهگی دلی خانوم

سلام خامه عسلی من. 5 دی هشت ماهه شدی. به سلامتی و مبارکی. از 2 دی سرسری میکنی. قربون اون سر کوچولو و خوشگلت. چهار تا از دندونات در اومده. گاز میگیری. البته بیشتر مامانتو. وقتی باد به صورتت میخوره زبونتو میاری بیرون. نمیدونم چرا. از وسط سیب زمینی و مرغ بهت میدن و با اشتها میخوری. آخر هفته ها که توی جمع شلوغ خونواده ای خیلی بهت خوش میگذره. ولی امان از شنبه ها که فقط خودت و مامانت تو خونه این و تنهایی. با نق نق کردن به مامانت نشون میدی که پیش من بشین و باهام بازی کن. نمیذاری اون بنده خدا به کاراش برسه دختر بلا. عاشق گوشی هستی. مخصوصا گوشی مامانت....
5 دی 1400

7 ماهگی شیرین عسلم

سلام نانا جونم. خاله فدای تو بشه که اینقدر ماه شدی. خاله زهرای تنبلت رو ببخش که بعد از کلییی تاخیر داره برات مینویسه. خاله جونی این چند ماه هم امتحان داشتم، هم درسام سخت بود، هم یکم بی حوصله بودم. اما الان تموم اتفاقات این دو ماهت رو برات مینویسم فندق نانازم. 5 آذر هفت ماهه شدی. هفت ماهه ی شیرینم این روزا کلی کار جدید یاد گرفتی. از 6 آذر بدون کمک میشینی و دورت بالشت میچینن که نیفتی. یه روز تا باباتو دیدی رفتی بغلش و هی صورتتو میمالیدی بهش و دلبری میکردی. دخمل بابایی هستی دیگه. انشالله خدا بابا جونتو برات حفظ کنه. دیگه شیشه شیرتو خو...
5 آذر 1400

دندون در آوردن دلبرم

دلوین داره یه دندون  قند میخوره از قندون  فرشته ی مهربون  آورده براش یه دندون آش بخوری نوش جون آش دندون دلوین جون سلااام قربونت برم.  خاله جونم.  ببخشید که اینقدر دیر برات نوشتم. خاله زهرات تنبل شده. یعنی درسام زیاده خاله. به هیچی نمیرسم دیگه.  چهارشنبه سوم آذر دندون شما فرشته کوچولو توسط مامانت رویت شد. مبارکت باشه نفس. دیگه جزو کباب خورا شدی.  چند روز قبلش مدام گریه میکردی و بی قرار بودی. مزاجت هم به هم ریخته بود. هممون میدونستیم قراره یه مروارید کوچولو و سفید تو دهنت مثل گل شکوفه بزنه.  عاااشقتم.  ...
3 آذر 1400

200 روزگی قند و نباتمون

سلام عشق خاله.  عزیز دلم تو روز 20 آبان 200 روزه شدی. به سلامتی و مبارکی از دلبریات نگم برات که چقدر قند شدی.  مامانت تو رو میچسبونه به صورتش و میگه بوسم کن. تو هم دهنتو میذاری رو صورتش و صورتشو خیس میکنی. بیشتر از بوس کردن انگار میخوای بخوریش. فدااات بشم.  وقتی مامان عزیز رو از دور میبینی کلی براش میخندی. اما هر وقت میری بغلش گریه میکنی. ببین خاله جون من رو مامان عزیز خیلی حساسم و در مورد اون اصلا شوخی ندارمااا. مامان عزیز منو بزرگ کرده و بیشتر از مامان بزرگ بودن حکم مادری گردنم داره. باید همتون احترامش رو نگه دارین خب؟  این ماه میذارنت تو روروک که خیلی دوست داری. چون چند تا اسباب بازی از روروکت آ...
20 آبان 1400

6 ماهگی دلبر ناب دلم

سلام قند عسلم. به سلامتی 6 ماهه شدی. از کارای بامزه ات بگم که دلبری شدی واسه خودت. امروز یعنی 11 آبان بدون کمک نشستی. پاهاتو میگیری تو دستت و میبریشون سمت دهنت. مامانت میگه دالی و تو میخندی و هوم هوم میکنی. جیغ زدنم یه کوچولو یاد گرفتی. پتوتو خیلی دوست داری و صورتتو میمالی بهش. الهی بگردم امروز صبح انگار خواب بد دیده بودی که وقتی بیدار شدی گریه میکردی. پسر خاله آریا رو خیلی دوست داری و فقط برای اون میخندی. وقتی میدوه طرفت کلی ذوق میکنی. اون روزم باد بادکنک رو داشت خالی میکرد که تو کلی سرش خندیدی دلوین خانومی. فیلمشم دارم. ...
5 آبان 1400

پیشرفت های دِلی خانومم در 5 ماهگی

سلام عشقم.  این ماه کلی پیشرفت داشتی. امیدوارم هیچ کدومشون یادم نره و بتونم همشونو برات بنویسم.  خب از صبح ها شروع میکنیم.  صبح ها وقتی بیدار میشی سرحال تر از بقیه مواقعی. راحت تو تختخوابت دراز میکشی و قییییق قیییق میکنی و شادی قربونت برم.  دیگه خودت دمرو میخوابی و ساعد دستاتو میذاری رو زمین و گردنتو بلند میکنی. حتی سعی میکنی خودتو به همون حالت یکم بکشی جلو.  مامانت صبح ها برات شعر ای زندگی سلام رو میخونه و تو کلی خوشت میاد.  بعد میبرتت جلوی آینه و تو کلی از دیدن خودت کیف میکنی. همه میگن دختر است دیگر. آینه دوست داره.  همینجور وقتی فیلماتو جلوی تو نگاه میکنیم از شنیدن صدای خودت و دیدن خ...
23 مهر 1400

غذا خور شدن دلوین خانومی

سلااام نفسم.  خاله زهرا رو ببخش که نمیتونه تند تند بیاد و برات بنویسه.  اصلا وقت ندارم خاله.  این ترم 9 تا درس برداشتم که شدن 20 واحد. دارم زیر بار درسام له میشم خاله. مثل اینه که با یه دست چند تا هندونه برداشته باشی. گاهی حتی فکر میکنم نمیتونم از پسشون بر بیام اینقدر که زیادن.  بگذریم عزیز دلم که اومدم در باره تو عشق زندگیم حرف بزنم.  از امروز تو هم به جمع ما غذا خورا اضافه شدی.  مامانت امروز 16 مهرماه با لعاب برنج برات شروع کرد.  از 22 مهرماه هم بهت حریره بادوم میده.  خدا رو شکر خیلی دوست داری و با اشتیاق میخوری و قاشق رو محکم تو دستت نگه میداری و میکش میزنی.  ...
16 مهر 1400